سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ

صفحات اختصاصی
 
وبلاگ ها دانشجویی
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :95
بازدید دیروز :93
کل بازدید :1719795
تعداد کل یاداشته ها : 150
103/2/10
9:48 ع

ابوالشعثا الکندى
نام او یزید بن زیاد مى باشد و مردى شریف ، دلیر و جسور و تیر اندازى ماهر بود.
وى پیش از ملاقات حسین (ع ) با حر، از کوفه به سوى آن حضرت رفت .
ابوالشعثا در روز عاشورا سواره مى جنگید، چون اسبش پى شد، روى زانو در محضر امام (ع ) نشست و تیرهاى فراوانى به طرف دشمن پرتاب کرد و جمعى از آنان را به هلاکت رساند.
امام حسین (ع ) براى وى چنین دعا مى کرد: خدایا! خدایا تیرش را به هدف برسان و بهشت را پاداش او قرار ده .
چون تیرهایش تمام شد، از جا برخاست و با شمشیر جنگید تا به شهادت رسید.


  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ http://www.asratv.com/
+ http://asratv.com/
+ سلام
+ چند سالی هست اینجا نیومدم
+ بچه های قدیم کسی هست؟
+ سلام فکر کنم چند سال نیومدم اینجا دوباره سلام
+ *مشکلات هرچه که هست، بخشی از زندگی ات است که باید ان را سپری کرد و همه می دانند راه حل مشکلات هر چه باشد کاری نکردن، حسرت خوردن و غر زدن نیست.*
+ *آدم ها در خواب هستند بعضی یه جایی سرشان به سنگ می خوره بیداری می شوند بعضی وقتی سرشان به سنگ می خوره نه اینکه بیداری نمی شوند بلکه بیهوش می شوند اما همه وقتی مرگ برسد بیدار می شوند...*
+ ما آنقدر که درگیر خانواده این *مادر هما* هستیم، در گیر خودمان نیستیم. یکی ما رو نجات بده...:) :) :) جدید تو خانه دنبال این می گردم که مریم شون برای من نامه گذاشته یا نه :) :) :)
+ * خوشا مرغی که در کنج قفس با یاد صیادش چنان خرسند بنشیند که پندارند آزادش *